سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

...و خداوند تو را در بهترین زمان برای ما افرید پسرکم

افتادی طفلک من...

گذاشته بودمت تو رو تو تخت اتاق خوابت داشتیم با هم بازی میکردی من پایین تختت نشسته بودم و برات کتاب میخوندم... فقط دیدم یه هو پرت شدی جلوم رو سرامیکا از اون بالا....سرت محکم خورد زمین نمیتونستم باور کنم چیزی رو که میبینم...مردم به خدا... مردم و زنده شدم سام بغلت کردم نفست رفته بودم از گریه ....تمام وجودم میلرزید ...آروم نمیگرفتی زنگ زدم بابا اومد و میخواستیم ببریمت بیمارستان و....... آرومتر شدی ...حالا من حالم بدتر بود...گریم بند نمیومد از ترس.....چی کار باید میکردم وای خدای مهربون پاک کن اون صحنرو از ذهنم.... تا صبح با بابایی مراقبت بودیم ...بدترین شب زندگیم بود خدایا اگر تو رو نداشتم چی کار میکردم...تو دوباره فرشتمو ب...
6 ارديبهشت 1391

چهارمین دندون

عزیزکم دیشب چقدر بی تابی کردی  با چشمای بسته تو خواب هی نق زدی ....گریه کردی... تا ٤-٥ صبح تو بغلم راه رفتیم ...اما بازم وول خوردی و ناله کردی و با مسکن بالاخره خوابیدی صبح موقع شیر خوردن دیدم دندون نیش دومت جوونه زده الهی بمیرم که انقدر سخت بود خدایا آرومش کن...آسونش کن     ...
23 اسفند 1390

اولین بریدگی

  الهی قربونت برم دیشب بغلم بودی قاب عکس کوچولوی روی شومینرو برداشتی نفهمیدم چطوری بازش کردی ...چی کار کردی که یه هو دستتو برید اولش نفمیدم ...وقتی دست کوچولوت پر خون شد دیدم انگشت نازگت بریده.... خدای مهربونم من چطوری از این فرشته کوچولو مراقبت کنم که هیج آسیبی نبینه ؟ اونکه تو بغلم بود ....کنارش بودم ...پس چی شد؟؟؟ خدای خوبم تو تنهاش نزار ... تو کنارش بمون ....تو همیشه مراقبش باش ....همیشه و همه جا اگه ناشکری کردم ببخش.... خواهش میکنم تنهامون نزار ..... شیطونم چرا هر چی چسب زخم به انگشتت میزنم همرو میکنی ؟!     ...
19 اسفند 1390