نــوخ و دوش و ....
دارم تو آشپزخونه به روزمرگیهام میرسم...
تو هم همین نزدیکیها...
میایو دستاتو یه جوری حرکت میدی که فقط من معنیشو میفهمم
یعنی قاشق بده هم بزنم + قایلمه
بهت دادمشون.....
بعد یه مدت که غرق بازی بودی ...بهت گفتم سام چی داری میپزی مامان؟
تندی سرت و آوردی بالا و نگام کردی و گفتی: نـــــــــوخ ، دوش ، لولو لو لیا
یعنی مرغ و گوشت و لوبیا !
ای خدااااااااااااا...وروجک حاضر جواب....
یعنی این همه مدت تو، تو ذهن کوچولوت داشتی وافعا غذا میپخنی و من فکر میکردم الکیه!
برای همین هر از گاهی قاشق و میاوردی تا من مزه کنم !
واسه همین با به به من انقدر ذوق میکردی؟!
حالا من ....
بعد اون روز همیشه یه چیزی میریزم تو قابلمه هات....
پسته( دده ) / توت و کشمش / میوه ....
تو هم خوشحال میشی و همشون میزنی و بازی بازی میپزیشون....
ولی حتما منم باید مزه کنم...زوره !
راستی سامم چرا این قاشق های خالی انقدر خوشمزن؟!!